نویسندهای از ایران با امضاء محفوظ
توماج صالحی، جوانِ هنرمند و معترضی است که هرچند صباح جامعهٔ ایرانی با خبر حکمی قضایی در مورد او مبهوت میشود. جوانی سی و سه ساله که در خانوادهای بختیاری با گرایشهایِ چپ متولد شده است و ریشهٔ شخصیت معترض و هنرمندش را در گرایشهای خانوادگیاش میداند. رَپری برآمده از طبقهٔ کارگر که در بیشتر ترانههایش دغدغههای اجتماعی و سیاسی عمومِ مردم را فریاد زده است. توماج متعلق به نسلی موسوم به دههٔ شصتیهاست. کسانی که پس از پیروزی انقلاب ۵۷ به دنیا آمدهاند و در فاصلهٔ کوتاهی بخش عمدهای از زمان کودکیِ خود را در جنگ هشتساله از سر گذراندهاند. کسانی که کماکان بارقههای آرمانخواهانهٔ نسلهای قبل در آنها مشهود است و متصل به نسلهای پس از خودند که با یکی دو دهه اختلاف، جسورترین، ستمناپذیرترین و نوگراترین شکلِ مطالبهگری سیاسی-اجتماعی را در جریان خیزش مردمی مهسا/ ژینا امینی نمایش دادند و با نثار خون و هستیهای بسیار، شگفتیساز شدند. توماج نیز از مدافعانِ دلیرِ زندانیان سیاسی و مطالبات و اعتراضهای برحق مردمِ بهپاخواسته در کوچه و خیابان است. از معدود خوانندگانِ داخل ایران که از خواندن ترانههای انتقادی بهسرعت به جرگهٔ براندازان حکومت جمهوری اسلامی پیوست و همواره شجاعانه میداندار و جلودار صفوف معترض مردمِ کف خیابان بود. او در آثار خود بیمحابا، سپاه، نیروهای امنیتی، گشتهای ارشاد، سیستم قضایی، مافیای اقتصادی، بسیج و همزمان اثرات دیکتاتوری بر جامعه را با نقد قاطبهٔ مردم منفعل، منفعتطلب یا همدست با حکومت پی میگرفت و با همان صراحت، ترس، محافظهکاری، سودجویی، فراموشی، تلاش برای عادیسازی و سکوتِ افراد و گروهها را خطاب قرار میداد. او در ترانهٔ معروف سوراخموش که بهخاطر آن و دیگر کنشهای هنری و اجتماعیاش سنگینترین حکم سیاسی قانون مجازات اسلامی، محاربه و فساد فیالارض را متحمل شد، خطاب به کسانی سروده و خوانده است که نقش و فعلیت خود را در اعتراض و برخورد با ظلم به یک سو نهادهاند و مثل سیلیِ بیدارکنندهای رو به این افراد میگوید: «ژورنالیست بازاری، مخبر دوزاری، هنرمند درباری، مأمور، معذور، ازبالادستور، جلادِ مجبور، سوراخموش بخر! سوپاپ اطمینان، منصوبِ بیاختیار، اصلاحطلب ِحزب باد، سوراخموش بخر! صادراتی، نایاکی، زیروروکِش چهارتایی، بده هرچی دلار داری سوراخموش بخر!»
توماج در اوج بگیروببندها و سرکوبهای سال ۱۴۰۱ بیمحابا تصاویر حضور خودش در اعتراضات را منتشر میکرد، چراکه معتقد بود مؤثرترین کنشِ سیاسی حضور در خیابان است و این شجاعت باید برای مردم الگوسازی شود. چه محتوا و مضامینی که او در ترانههایش به کار میبرد، چه کاراکتری که از شخصیتِ یک زندانی و سلبریتی سیاسی به نمایش گذاشت، همه و همه نقشی شایان دقت از عمل سیاسی و مبارزه را در تاریخ زن، زندگی، آزادی به منصهٔ بروز و ظهور رسانید. الگویی که تا پیش از زندان در یک کارگاه فلزکاری اشتغال داشت و برای تأمین هزینهٔ ساخت و تولید ترانههایش ناچار از فروش موتورسیکلت و وسایلِ زندگی خود شده بود، هنگامیکه پس از مدتها تحمل حبس و شکنجه و انفرادی جایزهٔ دو هزار و پانصد پوندی آزادی بیان در عرصهٔ هنر را از بخش «شاخص سانسور» نهاد مدافع آزادی بیان گرفت، آن را به سیلزدگان سیستان و بلوچستان اهدا کرد. او اکیداً بر نقش مؤثر هنر اعتراضی بر جامعه کاملاً پافشاری میکند و معتقد است در جوامع تحتفشارِ دیکتاتوری مردم سرخورده و منفعل میشوند و موسیقی اعتراضی در این جوامع میتواند تحولی بزرگ ایجاد کند زیرا به جامعه امید میدهد و شجاعت را به آن تزریق میکند.
توماج صالحی اولین بار در شهریور ۱۴۰۰ با اتهامات «تبلیغ علیه نظام» و «توهین به رهبر جمهوری اسلامی» بازداشت و در دادگاه انقلاب شاهینشهر اصفهان به شش ماه زندان و پرداخت جریمهٔ نقدی محکوم شد. در آبان ۱۴۰۱ و پس از خیزش مردم به دادخواهی خون مهسا/ ژینا امینی در مخفیگاه خود در استان چهارمحال و بختیاری دستگیر و به اتهامهای «فعالیت تبلیغی علیه نظام، همکاری با دولتهای متخاصم و تشکیل گروه غیرقانونی بهقصد برهمزدن امنیت کشور» با حکم دادگاه انقلاب به محاربه و افساد فیالارض متهم و با خطر اعدام روبهرو شد. این پروندهسازیها همراه با پخش اعترافهای اجباری او در صداوسیما و رسانههای جمهوری اسلامی واکنشهای داخلی و جهانیِ بسیاری را در پی داشت. بهگفتهٔ خانوادهٔ توماج، اعترافها تحت شکنجههای شدید و غیرانسانی گرفته شده بود و بعدها خود توماج صحت آنها را رد کرد. توماج صالحی در مدت بازداشت یکبار ۷۰ و دیگربار ۲۵۲ روز را در سلول انفرادی گذراند. به گزارش گردانندگان حساب توییتری او، مدتی بهدلیل ضربات متعدد بیناییاش در معرض ازدسترفتن بود. فروردین ۱۴۰۲ خانوادهٔ صالحی گزارش دادند که شدت شکنجههای جسمی بهحدی بوده که او چند روزی در حالت خطرناک جسمی و بیهوش قرار داشته است. سرانجام بهخاطر فشار افکار عمومی، رسانهها و نهادهای حقوق بشری توماج پس از تحمل یک سال حبس بهقید وثیقه آزاد شد اما این آزادی مشروط هم بیش از چند روزی نپایید. توماج صالحی بهدلیل ضبط و پخش ویدئویی در صفحهٔ اینستاگرام خود و شرح چندوچون آنچه بر او رفته بود، مجدداً در شمال ایران با ضرب و شتم بازداشت شد و در پنجم اردیبهشت ۱۴۰۳ دادگاه انقلاب اصفهان با نقض آشکار رویههای «قضایی» خودِ جمهوری اسلامی، شکستهشدن حکم قبلی اعدام توماج از جانب دیوان عالی کشور را نادیده گرفت و رأی قبلی دادگاه بدوی مبنی بر مفسد فیالارض و محارببودن توماج را معتبر و حکم قطعی را اعدام اعلام کرد.
اخبار مربوط به توماج صالحی، رپر و ترانهسرای ایرانی که خود را فخر بلوچ، کولبر کرد، زبان مادری عرب و ترک، بختیاری و پسر ایران و نمایندهٔ دردها و سرایندهٔ درمانها خواند، همواره یکی از واکنشبرانگیزترین رخدادهای روز ایران بوده است. طیفهای متفاوت جامعه، از هنرمندان داخل و خارج و از ایران گرفته تا مادران دادخواه، از بازماندگان جنگ ایران و عراق گرفته تا بازماندگان هواپیمایی اوکراین، از دیاسپورای مهاجران خارج از کشور با هر مشی و عقیدهٔ سیاسی و مذهبی گرفته تا سازمان ملل، اتحادیهٔ اروپا، خانوادههای شهدای جنگ ایران و عراق، مقامهای رسمی کشورهای مختلف و نهادهای حقوق بشری و آزادیطلب همواره ناعادلانهبودن احکام او را با صدور بیانیهها، از طریق تظاهرات گستردهٔ خیابانی، مصاحبهها و برنامهها و دیوارنویسیها و دیگر اشکال کنش اعتراضی، فریاد زدهاند.
توماج هنرمند و کنشگری است که خود را صدای فرودستانگاشتهترین اقشار جامعه میداند. کرامت مردمان بیصدای اعماق نزد این جوان ایرانی بهقدری است که میگوید اگر روزی در ایران اجازهٔ برگزاری کنسرت داشته باشد، کودکان کار و کارتنخوابها را در ویژهترین جایگاههای تماشاگران خواهد نشانید، چراکه ترانههایش را متعلق به آنان میداند.
اینبار اما حکم دوبارهٔ اعدام کسی که مردم پسر ملت میخوانندش، زمانی چون شلاقی دیگر بر گردهٔ مردم ایران فرود آمد که آحاد جامعه هنوز در تشویش ناشی از حملات موشکی ایران به اسرائیل و احتمال وقوع جنگی فراگیر بود، چند ساعت بعد از وقوع این حملهها نیروهای امنیتی و گشت ارشاد در لوای طرحی موسوم به «نور» بر زنان ایران لشکرکشی کردند و دوباره خشونتبارترین صحنهها را برای تحمیل حجاب اجباری در کوچه، خیابان و بازداشتگاههای گشت ارشاد برای زنان و مردم رقم زدند.
این روزها اما اعتراض و تلاش برای نجات توماج صالحی متصل شده است به افشای ابعادی دیگر از پروندهٔ کشتهشدن و تعرض به نیکا شاکرمی، یکی از نوجوانهای کشتهشده در خیزش انقلاب مهسا/ژینا امینی، که جامعهٔ جهانی را در بهت و سوگی دوباره فرو برده است و همزمان اخباری از احتمال اجراییشدن احکام چهار معترض دیگر این جنبش مجاهد کورکور، عباس و حبیب دریس و رضا رسایی، منتشر شد؛ چهار فردی که تنها بخشی از لیست بلندبالای محکومان به اعدام در نظام جمهوری اسلامی ایراناند که برخوردهای سبعانه و خشونتهای سیستماتیک آن بر معترضان در نزدیک به نیمقرن حکومت ولایی شهرهٔ جهانیان است. حکومتی که چنان عملکرد مخوفی از ایدئولوژی دینی و استبدادِ مذهبیِ یک نظام سیاسی را به نمایش گذارد که مردم ایران برای اولین بار با صدایی همگانی و بدون لکنت، خواستار سکولار و دموکراتیکشدن نظام بعدی حکومت این سرزمین و آخوندزدایی از همهٔ ساختارهای تصمیمگیری و اجرایی اجتماعی-سیاسی و حتی فرهنگی شدهاند و شاید در دلْ سرودخوان این ترانهٔ توماجاند که در آن میگوید:
منتظر ناجی نباش / خبری تو راه نیست / نجاتدهنده خودتی / خودت قهرمانی / من و تو آگه ما بشیم / بیکرانیم / ما منجی زمانهایم / امام زمانیم.